معرفی کوتاه کتاب مسخ :
کتاب مسخ حول داستان زندگی فروشنده ای جوان به نام گرگور سامسا است که شخص اول روایت است. گرگور یک روز صبح از خواب بیدار میشود و متوجه میشود که به یک مخلوق نفرتانگیز حشره مانند (شبیه سوسک) با ظاهری زشت تبدیل شده است. جوانی که علاقه ای به شغل در حال حاضر خودش ندارد و ازاین بابت بسیار ناراحت و افسرده است .برخورد خانواده اش پس ازین اتفاق ناخواسته ناخوشایند بسیار دردناک است و تنها خواهرش اورا با این ظاهر می پذیرد
داستان تلخ کتاب مسخ شاید به گونه ای به شرح حال جامعه کنونی می پردارد با همه تلخی ها و نافرجامیهای موجود در آن و هنجارهایی که به اجبار باید رعایت شود و هیچ راه فراری ندارد مگر اینکه مسخ شدن را به جای تابعیت از جامعه برگزیند . دلیل مسخ شدن در طول داستان گفته نمی شودو خود کافکا نیز هیچگاه در مورد آن توضیحی نداده است. لحن شفاف و دقیق و رسمی کافکا در این رمان درنقطه مقابل تیرگی و تلخی حیرت انگیز با موضوع کابوسوار داستان است.
قسمتی از کتاب مسخ را با هم می خوانیم :
خواهر گرگور فریاد زد : باید برود، تنها راهش همین است ،پدر.فقط باید سعی کنید این فکر را از سرتان بیرون کنید که این گرگور است. بدبختی اصلی ما همین است که این همه وقت چنین فکری می کردیم .آخر چطور ممکن است این گریگور باشد؟اگر این گرگور بود خیلی پیشتر از اینها می فهمید که آدمها نمی توانند با یک چنین جانوری زندگی کنند ، و خودش با پای خودش می رفت آن وقت دیگر برادری نداشتیم ، اما دست کم می توانستییم زندگیمان را ادامه دهیم و خاطره اش راعزیزبداریم .
اما حالا در عوض این جانوردنبالمان می کند ، مستاجرهایمان را فراری می کند ، معلوم است که می خواهد تمام این خانه را غصب کند و ما را بفرستد گوشه خیابان بخوابیم و بعد یک دفعه جیغ کشید :نگاه کن پدر ، باز شروع کرد.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.