معرفی کتاب تاریخ عشق :
کتاب تاریخ عشق نوشته نیکول کراوس نویسنده آمریکایی است که در سال ۲۰۰۵ منتشر شد. این اثر در سال ۲۰۰۶ در فهرست نامزدهای نهایی جایزه ادبی اورنج قرار گرفت و در سال ۲۰۰۸ جایزه ادبی ویلیام سارویان را کسب نمود. نسخه ترجمه فارسی این اثر توسط ترانه علیدوستی هنرپیشه نام آشنای ایران ترجمه و روانه بازار کتاب ایران شد. قبلا نیز کتاب رویای مادرم توسط وی ترجمه شده بود.
موضوع رمان تاریخ عشق به سرگذشت نویسنده ای ناموفق و آواره در جنگ جهانی دوم می پردازد. وی با دخترجوانی که سرپرستی مادر بیوه و عزادار خود را برعهده دارد ارتباط دارد.
قسمتی از متن کتاب تاریخ عشق :
آخرسر فقط وسایلت از تو می مانند. شاید برای همین من هرگز نتوانسته ام چیزی را دور بریزم. شاید به این خاطر جهان را تلنبار میکردم: در این امید که وقتی مُردم، جمع تمام چیزهایم نشانه ی زندگی بزرگتری از آنچه داشتم باشد.
این مرد، وقتی هنوز جوان بود، شبی تصمیم گرفت به میهمانی برود. آنجا دختری را دید که با هم از دوره ی دبیرستان همکلاسی بودند، دختری که او همیشه کمی عاشقش بود، با وجود این که حتم داشت او از حضورش هم خبر ندارد. زیباترین نامی را داشت که او به عمرش شنیده بود: آلما. وقتی مرد را دید که کنار در ایستاده چشمانش برق زد، جلو آمد تا با او صحبت کند. باورش سخت بود …
بچه که بودم نوشتن را دوست داشتم. تنها کاری بود که می خواستم در زندگی ام بکنم. آدمهای خیالی می ساختم و دفترچه هایم را با داستان هایشان پر می کردم. داستان پسری را نوشتم که وقتی بزرگ شد از بس پشمالو شد مردم می خواستند برای پوستش شکارش کنند. باید لای درخت ها پنهان می شد، که عاشق پرنده ای شد که خیال می کرد او یک گوریل دویست کیلویی است. داستان دوقلوهای به هم چسبیده ای را نوشتم که یکی شان عاشق من بود. صحنه های معاشقه اش به نظرم بسیار بدیع بودند. با این حال. بزرگ تر که شدم تصمیم گرفتم یک نویسنده ی واقعی بشوم. سعی کردم درباره ی چیزهای واقعی بنویسم …
متن پشت جلد کتاب تاریخ عشق را می خوانیم :
لئوپلد گورسکی مردنش را از ۱۸ اوت ۱۹۲۰ آغاز کرد.
- وقتی راه رفتن می آموخت مرد.
- وقتی پای تخته میایستاد مرد.
- و یک بار هم وقتی سینی بزرگی در دست داشت.
- وقتی امضای جدیدی تمرین میکرد مرد.
- وقتی پنجرهای را باز میکرد.
- تنها مرد، چون خجالت میکشید به کسی زنگ بزند.
- یا به یاد آلما مرد.
- یا وقتی دیگر نخواست یادش را بکند.
- در واقع، چیز زیادی برای گفتن نیست.
- او نویسنده ی بزرگی بود.
- او عاشق شد.
- این بود زندگیاش.
gh.amen –
امیدوارم ترجمه ش هم مثل هنر بازیگریش ، خوب باشه ؛)