خلاصه رمان کافه پیانو :
داستان کافه پیانو با بیان عقاید فرهاد جعفری به عنوان نویسنده درباره لباس و کفش خوب و تاثیر آن در انجام کارهای بزرگ آغاز میشود. نویسنده ، شخصیت اصلی داستان است و داستان حول محور دختر نویسنده به نام گیسو است. که از ابتدا تا پایان داستان حضور دارد. نویسنده سابقا سردبیر یک مجله در تهران بوده که به دلیل عدم فروش مجله اش ، کار خود را رها نموده و کافه ای در شهرستان باز کرده است که به دلیل جدا شدن از همسرش (پری سیما مادر گل گیسو) بتواند مبلغ مهریه وی را تامین کند. راوی داستان به صورت اول شخص است. اکثر شخصیتهای داستان واقعی و زنده هستند ، مانند راوی که خود نویسنده میباشد ، گلگیسو دختر نویسنده و همایون دوست نویسنده. و به همین صورت بیشتر اتفاقاتی که در طول رمان میافتد در زندگی روزمره بیشتر انسانها بارها تکرار می شود.
کتاب کافه پیانو به صورت فصل های مختلف ، داستان های مختلفی را دنبال می کند. هر فصل کتاب مشتمل بر روایت اتفاقاتی است که در بازهٔ زمانی کوتاهی (در حد یکروز) برای راوی اتفاق میافتند. بیشتر شخصیت های داستان آدم های معمولی جامعه هستند و این نکته به جذابیت رمان می افزاید.
قسمت هایی از رمان کافه پیانو را با هم میخوانیم :
خیلی وقت بود احساس بی فایدگی و بی مصرف بودن می کردم. و علاوه بر این ، یک بار که دختر هفت ساله ام برداشت و ازم پرسید: « بابایی تو چه کارخ ای؟ » هیچ پاسخ قانع کننده ای نداشتم که بهش بدهم. یعنی راستش را بخواهید به خودم گفتم : تا وقتی هنوز زنده ام ، چند بار دیگر ممکن است پیش بیاید که این را ازم بپرسد و من چندبار دیگر می توانم ابرویم را بیندازم بالا و بهش بگویم : « خودمم نمی دونم بابایی »
می خواهم بگویم کسی نمی تواند انگشتش را بگذارد یک جای بدن زن ها و بگوید چشم سوم زن ها این جای بدن شان واقع شده. چون مال هر کدام شان با مال آن دیگری فرق دارد و هر کدام؛ با یک جای مخصوص به خودشان اطلاعات دور و برشان و از جمله مردها را پردازش می کنند.مثلا پری سیما؛ چشم سومش درست روی آخرین مهره ی گردنش قرار گرفته و برای همین است که هر وقت مقنعه سرش است؛ کمترین اطلاعی از پشت سرش ندارد. و به این خاطر؛ دل آدم به حالش کباب می شود. که نمی داند دور و برش چه خبر است. اما عوضش گل گیسو؛ چشم سومش باید جایی نک انگشت هایش باشد. چون تقریبا جایی نیست که در حوزه ی دید زنانه اش نباشد.
چیزی که بچه ها برایش می میرند. این که یک کسی که خیلی دوستش دارند؛ غفلتا آن ها را از پشت بغل کند و بعد هم نگذارد که برگردند و نگاهش کنند.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.