رمان پاییز بی مهر اثر مشترک میترا شیرانلی و شهلا خودی زاده در سال ۱۳۹۴ از سوی انتشارات پرسمان روانه بازار کتاب گردید و بارها تجدید چاپ شده است …
قسمت هایی از رمان پاییز بی مهر :
با صدای مهماندار هواپیما که اعلام کرد: «مسافرین محترم، در آسمان جمهوری اسلامی ایران هستیم…»
آرام چشمانش را از هم گشود. حسی عجیب، سراسر وجودش را در برگرفت. حسی پر از غربت و تنهایی و ترس!
پس از این که هواپیما بر زمین نشست، از جایش برخاست. کیف دستی اش را به دست گرفت و پشت سر سایر مسافرین به سوی درب خروجی به راه افتاد. آرام پله ها را یکی پس از دیگری پایین آمد. همه ی وجودش چشم شده بود، تا ببیند. از گیت که گذشت، تازه متوجه خیل عظیم آدمهای پشت شیشه شد. همهی نگاه ها به آن سمت بود. هر کس با دیدن مسافر خود با هیجان دست تکان میداد. اما دستی با دیدن او، بالا نرفته بود و کسی منتظر او نبود. احساس خلاء زیادی میکرد و هیچ چیز نمیتوانست آن را پر کند.
چیزی هم چون تکه سنگی در گلویش گیر کرده بود و به زور بالا و پایین میرفت. نفسش به شماره افتاده بود. نمیدانست از ترس است یا هیجان؟ دستهی چمدانش را محکم در دستانش فشرد. دلش میخواست هر چه سریعتر آن جا را ترک کند. قدمهایش را تند کرد و از سالن فرودگاه خارج شد. بیرون از سالن حس بهتری داشت. چمدان و کیف به دست به سمت تاکسی های مخصوص فرودگاه رفت. مردی میان سال با لهجه ای خاص که حس میکرد شاید در فیلمهای فارسی شنیده بود، گفت:
– آبجی کجا تشریف میبرید؟
– هتل اوین!
– بله… بله، بفرمایید.
پشت جلد رمان پاییز بی مهر :
شکست را باور کرده بود. باران نم نم می بارید. قطره ای روی صورتش چکید. سرش را بلند کرد و به آسمان نگریست و زیر لب زمزمه کرد:
-نیا باران… عاشقانه اش نکن… من و او، ما نشدیم…
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.