کتاب کافکا در کرانه
کتاب کافکا در کرانه اثر ماندگاری است از هاروکی موراکامی که در سال ۲۰۰۲ منتشر شده است. این روزها در میان تمامی نویسندگان ژاپنی که شهرت عالمگیر کسب کرده اند هاروکی موراکامی نیز چون ستاره ی درخشانی می درخشد. کازئو ایشیگورو ، دوست و تحسین کننده اش درباره ی وی چنین می نویسد : ” هاروکی دو سبک متمایز دارد ، از یک سو سبک غریب و آشوبگرایانه و از سوی دیگر شیوه ی مالیخولیایی بسیار کنترل شده. بی تردید جانمایه ی بزرگ داستان های موراکامی فقدان است، هر چند او از مشخص کردن منبع آن سرباز می زند.
موضوع کتاب کافکا در کرانه
پیررنگ رمان کافکا در کرانه پسر نوجوانی را در جستجوی مادر گمشده اش نشان می دهد. در کتاب کافکا در کرانه روایت داستان کافکا تامورا ، پسر پانزده ساله ای از حومه های کیوتوست که با پدرش ، مجسمه سازی برجسته و روان پریش، زندگی می کند. در چهار سالگی مادر و خواهرش بدون دلیل روشنی ترکش می کنند و او بعدها به جستجوی آنها از خانه می گریزد. پیش از گریز در هفت سالگی نفرین یا پیشگویی اودیپی پدر دامنگیرش می شود. کافکا تامورا می خواهد از این سرنوشت بگریزد ، اما در رویاهایش اسیر آن می شود. لذت و هیجان داستان گویی هاروکی موراکامی در آن است که مرز بین رویا و واقعیت روشن نیست، مهارت بی نظیر او در آفرینش چشم اندازهای وهم آلودی است که همه چیز در آن منطق درونی خود را دارد.
طی مصاحبه ای که از وی به عمل آمد موراکامی در خصوص نگارش کتاب کافکا در کرانه چنین می گوید : ” از آغاز می خواستم درباره ی پسری پانزده ساله بنویسم که از دست پدر شوم خود می گریزد و به جستجوی مادر به سفر می رود. این موضوع طبع با اسطوره اودیپوس پیوند خورد. اما تا یادم می آید، در ابتدای کار این اسطوره را در ذهن نداشتم. اسطوره ها الگوی نخستین همه ی داستان ها هستند. اسطوره ها مخزنی هستند شامل هر داستانی.
بخشی از متن کتاب کافکا در کرانه هاروکی موراکامی :
باید اینجوری به قضیه نگاه کنی: این یک جنگ است. تو سربازی و باید تصمیم بگیری. یا من گربه ها را می کشم، یا تو مرا می کشی. یا این یا آن. همین حالا باید تصمیم بگیری. شاید این انتخاب فجیعی باشد، اما خوب فکرش را بکن : بیشتر انتحاب هایی که به عمرمان می کنیم همیتن قدر فجیعند. جانی واکر به نرمی کلاه ابریشمی اش را لمس کرد، انگار می خواهد مطمئن شود که سر جایش هست.
“یک حسن کار تو – اگر چنین چیزی را لازم داشته باشی- این است که خودم می خواهم بمیرم. خودم خواستم مرا بکشی، پس لازم نیست عذاب وجدان داشته باشی. دقیقا کاری را می کنی که آرزویش را دارم. اصلا شبیه کشتن کسی نیست که دلش نمی خواهد بمیرد. در واقع داری کار خیری می کنی.”
نوشته شده در : فروشگاه کتاب ایران
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.