کتاب پنج قدم فاصله
کتاب پنج قدم فاصله با عنوان اصلی Five Feet Apart عنوان رمانی است از ریچل ریپینکات که در سال ۲۰۱۸ منتشر شد. فیلمی نیز با همین عنوان در سال ۲۰۱۹ بر روی پرده های سینما رفت که اقتباسی از همین رمان بود که با استقبال بی نظیری از سوی مخاطبان همراه شد. این کتاب یک رمان عاشقانه ای است که هر کسی را می تواند به خود مجذوب کند که پیش تر از این با این سبک کتاب ها نظیر رمان نحسی ستاره های بخت ما با آن آشنا شده ایم. داستان در عین حال که مضمونی عاشقانه را روایت می کند به موضوع تلخ بیماری خاص می پردازد و ممکن است بسیاری از افراد بطور حقیقی از آن رنج ببرند و این موضوع زمانی ناراحت کننده تر به نظر می رسد که افراد دچار عارضه ای به نام عشق شوند. عشقی که هرگز نتوانند به آن دست پیدا کنند.
داستان رمان پنج قدم فاصله
رمان پنج قدم جدا یا فاصله روایتگر داستان دختر و پسری به ترتیب با نام های “استلا” و “ویل” می باشد که به دلیل بیماری فیبروزسیستیک در بیمارستان بستری هستند. هر کدام از این شخصیت ها دارای ویژگی های خاص خود هستند. استلا ترجیح می دهد زمان خود را در بیمارستان بگذراند و تحت درمان دکترهایش قرار بگیرد او بطور روزانه برنامه های خود را دارد، اما ویل شخصیتی پر جنب و جوش دارد او به درمان و مصرف داروها علاقه ای نشان نمی دهد و راه درمان خود را در بیرون از بیمارستان دنبال می کند. تا اینکه بطور اتفاقی همدیگر را ملاقات می کنند اما به دلیل بیماری که مبتلا هستند نمی توانند به هم نزدیک شوند. علاقه این دور روز به روز به هم بیشتر می شود تا اینکه تصمیم می گیرند، دیوارها را از میان بردارند. اما چه اتفاقی خواهد افتاد
پنج قدم دورتر از دورتر هرچیزی،بدون هیچ استثنایی…!
برای خرید نسخه زبان اصلی کتاب پنج قدم فاصله بر روی تصویر زیر کلیک نمایید
کتاب Five Feet Apart
بخشی از متن کتاب پنج قدم جدا :
ویل را نگاه میکنم که در صندلی ای کنار من می نشیند و آن صندلی را عقب می کشد تا از این بابت که فاصله ایمن را رعایت کرده است مطمئن شود، نگاه جدیدی که دقیقا آن را نمی شناسم چشمانش را پر می کند این نگاه، نگاه تمسخر آمیزی نیست بلکه کاملا نگاه آزادانه و صادقانه ای است. آب دهانم را به سختی قورت می دهم و سعی میکنم تمام احساساتی که درحال فوران اند را سرکوب کنم و اشک از چشمانم سرازیر نشود و چشمان آبی اش را نگاه می کنم که چگونه به تکه کاغذ مچاله شده نگاه می کند تا تک تک کلمات آهنگ را درست ادا کند.
احساس می کنم قلبم دارد منفجر می شود در این لحظه انبوهی از احساسات بر من هجوم آورده و او می خندد و سرش را تکان می دهد، من هم با او می خندم و سرم را تکان میدهم، نگاهمان به هم گره می خورد. احساس می کنم انگار قلبم در سینه ام به رقص درآمده و مانیتور ضربان قلب کنارم تندتر و تندتر بیپ بیپ می کند…
منبع : فروشگاه کتاب ایران
نقد و بررسی‌ها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.