معرفی کتاب جز از کل
کتاب جز از کل ، اولین رمان استیو تولتز نویسنده استرالیایی است كه به دنبال انتشار این رمان در سال ۲۰۰۸ نامزد دریافت جایزه بوكر شد و كتابش به سرعت جایگاهی مهم در تاریخ ادبیات استرالیا پیدا كرد. نوشتن از كلیات كتاب سخت است و همانند عنوان آن فقط میتوان به برخی از جزئیاتش اشاره كرد. استیو تولتز این کتاب را در مدت ۵ سال نوشته است و پیش از آن مشاغلی چون عکاسی، فروشندگی تلفنی، نگهبانی، کارآگاه خصوصی، معلم زبان و فیلمنامه نویسی را تجربه نموده است.
« کتاب جز از کل » در واقع داستان پدر و پسری بسیار بسیار عجیب است که هیچ شباهتی به یکدیگر ندارند. “مارتین” پدر ، سعی دارد زندگی اش و اتفاقاتی که در این سال ها بر او گذشته را برای پسرش تعریف کند؛ از نسلهای پیش از خود که در جنگ جهانی دوم آواره و زندانی شدند، تا اغمای چهار ساله ای که در کودکی دچارش میشود و بعد از چهار سال وقتی از اغما بیرون میآید با برادر جدیدی روبه رو میشود، رابطهی او با برادرش و… مارتین سعی دارد همه اینها را برای پسرش تعریف کند و البته پسر هم به اندازهی پدر راوی این داستان است…
« پیمان خاکسار» مترجم کتاب جزء از کل میگوید :
« جز از کل » کتابی است که هیچ وصفی، حتی حرفهای نویسندهاش ، نمیتواند حق مطلب را ادا کند. خواندن این کتاب تجربهای غریب و منحصربهفرد است. در هر صفحهاش جملهای وجود دارد که میتوانید آن را نقل قول کنید. کاوشی است ژرف در اعماق روح انسان و ماهیت تمدن. سفر در دنیایی است که نمونهاش را کمتر دیدهاید. رمانی عمیق و پرماجرا و فلسفی که ماهها اسیرتان میکند. به نظرم تمام تعاریفی که از کتاب شده نابسندهاند.
« کتاب جزء از کل » از نادر کتابهای حجیمی است که به نهایت ارزش خواندن دارد. داستان در میانهی شورشی در زندان آغاز و در یک هواپیما تمام میشود و حتا یک صحنهی فراموششدنی در این بین وجود ندارد. یک کمدی سیاه و جذاب که هیچ چارهای جز پا گذاشتن در دنیای یخزدهاش ندارید.
کتاب جزء از کل ، جملات ماندگاری دارد مانند :
« ورمهای عجیبوغریبی روی گردنش داشت، قشنگ معلوم بود اتفاقات وحشتناکی زیر پوستش در جریان است». جوری به من زل زده بودند انگار یک منظرهی کوهستانی هستم. امان از آدم و این اصولش! حتی در دوزخی بیقانون هم باید برای خود شرافت قائل شود ، تمام تلاشش را میکند تا بین خودش و بقیهی موجودات فرق بگذارد.»
در بخش پشت جلد رمان جز ار کل می خوانیم :
هیچ وقت نمی شنوید ورزشکاری در حادثه ای فجیع حس بویای اش را از دست بدهد. اگر کائنات تصمیم بگیرد درسی دردناک به ما انسان ها بدهد، که البته این درس هم به هیچ درد زندگی آینده مان نخورد، مثل روز روشن است که ورزشکار باید پایش را از دست بدهد، فیلسوف عقلش ، نقاش چشمش، آهنگساز گوشش و آشپز زبانش. درسِ من؟ من آزادی ام را از دست دادم…
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.