کتاب ماهی سیاه کوچولو
کتاب ماهی سیاه کوچولو اثر صمد بهرنگی داستان ماهی سیاه کوچکی را روایت میکند که با وجود جثه کوچکش، سوالات بزرگی در سر دارد و برای پیدا کردن جواب سوالاتش مصمم است. نویسنده این کتاب صمد بهرنگی است و انتشارات عطر کاج آن را روانه بازار کرده است. بر خلاف سایر ماهیها که ترسو هستند و فقط در محدوده کوچک اطراف خود میچرخند، ماهی سیاه کوچولو رویای شنا کردن در رودخانه و دریا را دارد.
بخشی از کتاب صمد بهرنگی را با هم میخوانیم
چند روزی بود که ماهی کوچولو تو فکر بود و خیلی کم حرف میزد. با تنبلی و بی میلی از این طرف به آن طرف میرفت و بیشتر وقتها از مادرش عقب میافتاد. مادر خیال میکرد بچهاش کسالتی دارد که به زودی برطرف خواهد شد، اما نگو که درد ماهی کوچولو از چیز دیگری است!
یک روز صبح زود، آفتاب نزده، ماهی کوچولو مادرش را بیدار کرد و گفت: ” نه مادر، دیگر نمیتوانم گردش کنم. باید از اینجا بروم.”
مادرش گفت: “حتما باید بروی؟”
ماهی کوچولو گفت: ” آره مادر باید بروم.”
مادرش گفت: ” آخر، صبح به این زودی کجا میخواهی بروی؟”
ماهی سیاه کوچولو گفت: ” میخواهم بروم ببینم آخر جویبار کجاست. می دانی مادر، من ماههاست تو فکرم که آخر جویبار کجاست و هنوز که هنوز است، نتوانستهام چیزی سر در بیاورم. از دیشب تا به حالا چشم به هم نگذاشتهام و همهاش فکر کرده ام. آخرش هم تصمیم گرفتم خودم بروم آخر جویبار را پیدا کنم. دلم میخواهد بدانم جاهای دیگر چه خبرهایی هست.”
مادر خندید و گفت: ” من هم وقتی بچه بودم، خیلی از این فکرها میکردم. آخر جانم! جویبار که اول و آخر ندارد؛ همین است که هست. جویبار همیشه روان است و به هیچ جایی هم نمیرسد.”
ماهی سیاه کوچولو گفت: ” آخر مادر جان، مگر نه این است که هر چیزی به جایی میرسد؟ شب به آخر میرسد روز به آخر میرسد هفته، ماه، سال…”
منبع: فروشگاه کتاب ایران
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.