معرفی کتاب باغ آلبالو :
نمایشنامه باغ آلبالو آخرین اثر چخوف است که در سال ۱۹۰۳ نوشته شده است و در ژانویه ۱۹۰۴ برای اولین بار در تئاتر هنر مسکو روی صحنه رفت … اشخاص نمایش همان آدم هایی هستند که در زندگی روزمره با آنها برخورد می کنیم. هیچ کدام نقش برجسته ای ندارند، نه مبارزه می کندد و نه شکست می خورند و نه حتی از خوشان دفاع می کنند و نه به حل مشکلاتی که در برابرشان قرار دارد می پردازند. منتظر حادثه می نشینند و تقدیر می راندشان و تقدیرشان را با شکیبایی تحمل می کنند.
خلاصه داستان باغ آلبالو :
باغ آلبالو متعلق به یک زن نجیب زاده روس و خانواده اش است که به دلیل بدهی باغ شان را در رهن بانک گذاشته اند. با توجه به همه عوایدی که این خانواده از باغ دارند فرصتی برای فروش و حراج باغ باقی نمانده است. هرچند مادام رانوسکی و خانواده هیچ کاری برای نجات خود و البته ممانعت از فروش باغ انجام نمیدهند. در پایان ، باغ به یک دهقانزاده ثروتمند به نام لوپاخین فروخته میشود و خانواده مادام رانوسکی مجبور می شوند باغ را ترک میکنند. درحالیکه هنگام ترک باغ صدای قطع درختان بوسیله تبر شنیده میشود…
در باغ آلبالو فروش باغ حکایت از وداع با گذشته دارد، گذشته ای که رو به افول است. و تبری که به کنده ی درخت ها می خورد، تبری است که زندگی قدیم و اشرافیت رو به زوال را واژگون و دگرگون می شازد.
قسمت هایی از نمایشنامه باغ آلبالو :
یاشا : [با ناز توی صحنه راه می رود.] می شود آدم اینجا بیاید؟
دونیاشا : یاشا، آدم تو راه به زحمت می شناسد. خارجه چقدر تو را تغییر داده.
یاشا : هوم، سرکار علیه که باشند؟
دونیاشا : وقتی تو خارجه رفتی، من قدم انقدر بود [دستش را بالای زمین می گیرد و قد سابقش را نشان می دهد.] من دونیاشا هستم. دختر فئودور کوزویوف. یادت رفته؟
یاشا : هوم… مثل هلوی پوست کنده شده ای [ دور و برش را نگاه می کند. او را در آغوش می گسرد. دونیاشا فریاد می کشد و نعلبکی از دستش می افتد. و یاشا به سرعت بیرون می رود.]
واریا : [در درگاه، با لحنی آزرده] چه خبر است؟
دو نیاشا : [اشکریزان] نعلبکی را شکستم.
واریا : علامت خوشبختی است.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.