کتاب من و استادم
کتاب من و استادم اثر الیف شافاک از دیگر آثار ماندگار وی می باشد که پیش از آن با آثاری چون کتاب ملت عشق توانسته بود به موفقیت های چشمگیری دست یابد. کتاب نامبرده نیز با زمینه ای همانند کتاب ملت عشق در بین هوادران الیف شافاک بر سر زبان ها افتاده است. کتاب من و استادم در سال ۲۰۱۳ منتشر شد و نمونه ای از زندگی چند فرهنگی این نویسنده ی چیره دست است. نویسنده با بهره گرفتن از زبانی که ترکیبی از روایت و گفت گوست ، شخصیت های تاریخی را در کنار دو شخصیت خیالی این رمان، جهان و فیلَش قرار می دهد.
در جای جای رمان من و استادم ردپای مردمانی از فرهنگ های مختلف دیده می شود، مردمی با مذاهب گوناگون که هر کدام به شکلی بی طرفانه در ماجراهای داستان نقش دارند. دغدغه ی الیف شافاک در این رمان، نه بازگویی تاریخ است ، نه قهرمان سازی ونه دفاع از هویت یک قوم خاص. او سعی می کند حقیقت را بکاود. از نگاه او خرافه پرستی، تعصبات خشک مذهبی و هویت سازی های متعصبانه ی قومی، مخرب تمدن بشری است.
داستان کتاب من و استادم
داستان کتاب در دوران سه پادشاه عثمانی ، سلطان سلیمان، سلطان سلیم و سلطان مراد، اتفاق افتاده است. در این رمان، استانبول در مرکز توجه الیف شافاک قرار گرفته است؛ شهری جادویی که روی تپه ها بنا شده است؛ شهری که جهان با فیلَش به آن جا می رسد و بی خبر از ماجراها و سرنوشتی که زندگی اش را از این رو به آن رو خواهد کرد، به قصر سلطان سلیمان راه پیدا می کند؛ شهری با مردمان و نژادهای گوناگون؛ شهری که بزرگترین بناهایش را استاد سینان، یکی از شخصیت های اصلی داستان، ساخته است.
″جای هیچ شکی نیست که خواننده ی این رمان ، پس از پایان داستان، در مورد رابطه ی انسان با خدا و انسان با انسان به نقطه عطفی خواهد رسید.″
بخشی از متن کتاب من و استادم
زن وقتی جهان را لمس کرد جا خورد، با این همه اجازه داد که بازویش را بگیرد. انگشتان روسپی نرم بود. وجودش مثل آتش گرم بود و بوی چمن خیس می داد. جهان سعی می کرد ارتعاشی که بدنش را به لرزه در آورده بود پنهان کند. نمی دانست خوابیدن و بیدار شدن بر روی شانه ی یک زن چه معنایی دارد. با اندیشیدن به این موضوع مهرماه به یادش افتاد. خجالت کشید. انگار که عریان به دام افتاده باشد سرخ شد. خودش را از دست زن نجات داد. روسپی همچون معشوقه ای معصوم گفت : «نرو!»…
متن پشت جلد رمان من و استادم از الیف شافاک
لیلی شانه هایش را راست کرد، انگار تصمیمی گرفته بود : «من معشوق را دوست دارم، معشوق هم مرا دوست دارد. به هر حال در این دنیا کارهای دیگری هست که ممکن است از انجامشان پشیمان شده باشیم : حرص، بد کرداری، طمع به دست آوردن قدرت، دروغ. انسان باید از این ها خجالت بکشد. اما عشق… چرا باید از عشق خجالت بکشیم؟»
نوشته شده توسط : فروشگاه کتاب ایران
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.