نویسنده ی کتاب « چه کسی باور می کند رستم » برنده جایزه بنیاد گلشیری در سال ۱۳۸۳ برای بهترین رمان اول گردید.
پشت جلد کتاب « چه کسی باور می کند رستم » :
زن و شوهری مهاجر در قطار رهسپار سفری دراز هستند، زن در انزوای خود خواسته، با گذر از ایستگاه شهر ها و مراحل عمر، روابط خویش را با شوهر و دختر، با خانواده و دوستانش در خاطره مرور می کند و به بازشناسی تازه ای از روح عاشق و صبور خود می رسد. باز اندیشی روانشناسانه ی آوارگی و نیاز به پیوند یابی با ریشه ها، اسطوره ی عشق و وطن محور اصلی این رمان است.
قسمت هایی از کتاب چه کسی باور می کند رستم :
ما در دنیایی زنده گی می کنیم که می توانیم به آنچه که دوست نداریم به راحتی نه بگوییم بدون این که احساس گناه کنیم.
با مرور زمان آدم جراتش را از دست می دهد . آن کسی که روزی خدا را بنده نبود دیگر خودش را هم نمی شناسد . بدتر از همه این است که طوری به این چشم پوشی عادت می کنی که خودت هم نمی فهمی چطور در دام افتاده ای . یک روز چشم باز می کنیم و می بینیم برای هر چیزی دیر شده . دردناک تر این که مجبوری به زندگی ادامه بدهی در حالی که می دانی هیچ چیز مطلقا هیچ چیز تو را پای بند نمی کند .
شورا از مدرنیته و گمشدگی هویت خود در غرب سرگشته است. او که در فضای پر از محبت یک خانواده بزرگ رشد کرده ، از رفتار یگانه دخترش ستاره بهت زده است. دختری که تنهایی خود را دوست دارد و می خواهد استقلال مالی و روانی داشته باشد. دختر برایش می گوید: ” شما به رسومی که مال هزاران سال پیش است چسپیده اید.”
دلم آشوب میشود، نه از بوی دوا، از هر چه داریم، از هر چه داشتهایم و از دست داده ایم. از آنچه نیست و نداریم و باید میداشتیم. از این که دیگر برایم فرق نمیکند چه کسی کجا و چرا زندگی میکند رستم. آه رستم….
نمی توانم درک کنم که چطور انسان زمانی کسی را بیشتر از جانش دوست داشته باشد و نتواند بدون او زندگی و خوشبختی را باور کند . بعد روزی به زحمت بتواند آن همه شیفتگی را به یاد بیاورد .
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.