چراغ ها را من خاموش میکنم
چراغ ها را من خاموش میکنم ، روایت تنهاییهای گاه و بیگاه زندگی آدمهاست. آدمهایی که خواسته و ناخواسته زیستشان کنار هم دچار تکرار و سکون میشود. « کلاریس آیوازیان » از ارامنهی تبریز که « زویا پیرزاد » داستان را از فکر و زبان او روایت میکند به خاطر شغل همسرش « آرتوش» با پسر بزرگش « آرمن» و دوقلوهایش « آرمینه » و « آرسینه » در آبادان زندگی میکند. کلاریس مدتی است به تکرار و سکون زندگی در کنار خانوادهاش در هوای گرم و شرجی آبادان، به بوی گاز پالایشگاه، به صدای قورباغهها و اخلاقهای خاله زنکی مادر و تلاش خواهرش برای یافتن شوهری ایدهآل « عادت » کرده. به بیاعتناییها و سردی و سر فرو بردن « آرتوش» به روزنامه و سوال هر شبش برای اعلام پایان روز: ” چراغها را تو خاموش میکنی یا من؟”
جوایز کتاب چراغ ها را من خاموش میکنم :
- جایزه بهترین رمان سال ۱۳۸۰ پکا،
- جایزه بهترین رمان بنیاد هوشنگ گلشیری (سال ۱۳۸۰)
- کتاب سال وزارت ارشاد جمهوری اسلامی سال ۸۱
- لوح تقدیر جایزه ادبی یلدا در سال ۱۳۸۰
قسمتی از کتاب چراغ ها را من خاموش میکنم :
توی اتاق خواب خانم سیمونیان فقط چراغ کوچک پاتختی روشن بود. پنجره پرده نداشت و یک طرف قالیچه تا خورده بود. روی تخت چند عکس بود و روی زمین چند آلبوم نیمه باز. سینی را از دستم گرفت گذاشت روی پاتختی و دستمال را پس زد. چند لحظه به بشقاب غذا و کاسه ی سالاد نگاه کرد. بعد برگشت. « متشکرم که به فکرم بودید. » نور چراغ خواب به صورتش می خورد. این بار مطمئن شدم گریه کرده.
برای این که حرفی زده باشم گفتم « چیزی میل کنید. می گویند غذا خوردن برای سردرد مفیدست. » چرا داشتم لفظ قلم حرف می زدم؟ عکس های روی تخت را پس زد. دستی به موها کشید. نشست روی تخت و اشاره کرد بنشینم. یکی از عکس ها را برداشت. « سردرد ندارم. » چند لحظه به عکس نگاه کرد. بعد گرفت طرف من.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.