انگار گفته بودی لیلی
راوی داستان انگار گفته بودی لیلی ، دو زن هستند، شراره و مستانه. داستان کتاب بیشتر از زبان شراره بیان می شود که با همسر مرحومش علی از حرف های نگفته شان می گوید. فصل چهارم کتاب نیز از زبان مستانه ٫ خواهر علی است که داستان زندگی علی و خودش و فرقه ای قلابی که با آن آشنا شده را برای شراره می گوید. شراره هم اتفاقات و وقایع را در سال های قبل از مرگ همسرش و بعد از مرگ او بیان می کند.
یکی از مفاهیم دیگر این کتاب ، «لیلی» است. « لیلی» به تعبیری نوعی ایده آل ذهنی است که بعضی شخصیت های این کتاب دنبال یافتن آن هستند، ایده آلی که برای هر فرد با دیگری متفاوت است. نویسنده توضیح خاصی برای آن نمیدهد و این خود خواننده است که با قرار گرفتن در مسیر کتاب ، شاید به این سوال برخورد کند که حالا لیلی چه کسی می باشد؟
پشت جلد کتاب انگار گفته بودی لیلی :
شب برام قصه سیاوش را می گفتی و من خوابم می برد. اما قصه لیلی را نگفتی. قصه زندان را هم تعریف نکردی. می ترسیدی تحمل نکنم؟ از این یار هم بندت محمود هم چیزی نگفتی. تو نمی گفتی یا من اجازه نمی دادم بگویی؟ مستانه می گفت آنقدر برای محمود از لیلی گفته بودی که وقتی از زندان آزاد شده پیش خانم جان برنگشته. یک راست رفته دنبال لیلی! برای من چرا نگفتی؟ شاید می ترسیدی حسادت کنم و با لیلی تو در بیفتم؟ ولی علی خودت قضاوت کن. من آدم مطمئن تری بودم یا محمود برای از لیلی گفتن؟
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.