معرفی کتاب جای خالی سلوچ
داستان کتاب جای خالی سلوچ با رفتن « سلوچ » شروع می شود و همه ی اتفاقات و حوادث بر محور همين ماجرا می چرخد. مرگان زن روستايی روزی به هنگام برخاستن از خواب ، شوهرش سلوچ را نمی بيند. سلوچ ، همسر مرگان و به عبارتی مرد خانواده است که « زمينچ » محل زندگی شان را به دلیل نامعلومی که در ابتدای رمان گفته نمی شود ترک می كند …
مرگان همسر سلوچ ، زنی پرتلاش، فعال، نمونه ی واقعی یک زن روستايی است که با رفتن سلوچ با وضعیت سختی روبرو می شود. او برای گذران زندگی ، مجبور می شود بچه هايش ( عباس و ابراو ) را به كار وادارد و حرف و حديث های افراد تنگ نظر روستا را بشنود. ناسازگاری دو برادر با هم مخصوصا قماربازی و كارهای خلاف عباس ، مشكلات خانواده را دو چندان می كند. مرگان مجبور می شود دختر خانواده « هاجر » را در سن كودكی به مرد زن داری كه زنش را فلج ساخته ، شوهر بدهد …
قسمت هایی از کتاب جای خالی سلوچ :
تنها امید فراموشی است. اما چه چیز ار می توان فراموش کرد؟ همه چیز را؟! نه. همه چیز را نمی توان. حتی ناداری را می توان از یاد برد، اما برخورد دو غریزه را نه! برخوردی به خشونت در هم شکستن دو چنار درطوفان. نه ؛ نمی توان حلش کرد. نمی توان هضمش کرد. گره ی نیست که بتوان بازش کرد. نه به دست و نه به دندان. هرچه بدان می پردازی کورتر می شود. گنگ تر می شود. بیشتر در هم می پیچاندت. و اگر نخواهی بدان بپردازی و به آن بیاندیشی، کلافه ات می کند. کلافه ترت می کند. بر می انگیزاندت . به خود می خواندت. گیجت می کند. نفست را بر می آشوبد. چشم هایت، نگاهت، آرایه چهره ات را آشفته می کند. نگاه می کنی و نمی بینی. می خندی – اگر خنده ای در تو مانده باشد – و نمی دانی که چرا؟!
خوش خلقی او را باید از چاپلوسی جدا می کردند. روی گشاده ی مرگان در کار، نه برای خوشایند صاحب کار، بلکه برای به زانو درآوردن کار بود. مرگان این را یاد گرفته بود که اگر دلمرده و افسرده به کار نزدیک بشود، به زانو در خواهد آمد و کار بر او سوار خواهد گشت. پس با روی گشاده و دل باز به کار می پیچید. طبعا کار چنین است که می خواهد تو را زمین بزند، از پا درآورد. این تو هستی که نباید پا بخوری ، نباید از پا دربیایی و مرگان نمی خواست خود را ذلیل، ذلیل کار ببیند. مرگان کار را درو می کرد.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.