کتاب اتفاق
کتاب اتفاق اولین نوشته گلی ترقی به شمار می آید که با استقبال بسیار خوبی مواجه شده است. اتفاق پس از مدت ها سرانجام در سال ۱۳۹۳ مجوز انتشار یافت و تاکنون چندین بار به چاپ مجدد رسیده است. اکثر کارهای گلی ترقی به صورت داستان های کوتاه می باشند که اغلب نیز موفق بوده اند از جمله آن ها می توان به “من هم چگوارا هستم”، “جایی دیگر”، “فرصت دوباره” و … اشاره نمود. اما از شناخته شده ترین آثار او می توان به اتفاق و خواب زمستانی اشاره کرد. اتفاق داستان زندگی خواهر و برادری را از تولد تا شصت سالگی روایت می کند.
دربارۀ نویسنده
گلی ترقی نویسندۀ ایرانی مقیم فرانسه می باشد. او در سال ۱۳۱۸ در تهران به دنیا آمد. او پس از اتمام دوران دبیرستان به آمریکا رفت و پس چند سال دوباره به ایران برگشت او که تحصیلاتش را در زمینۀ فلسفه در آمریکا به پایان رسانده بود. در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران مشغول به تدریس شد و پس از انقلاب به فرانسه رفت و به داستان نویسی ادامه داد.
دربارۀ اتفاق
اتفاق، رمانی فارسی است که با زبانی ساده و روان و بیان جزئیات لازم نگاشته شده است. نویسنده با پرداخت مناسب شخصیتها و توصیف عمیقترین احساسات و افکار آنها و همچنین با بیان دقیق جزئیات صحنهها، خواننده را از ابتدا تا انتهای کتاب با خود همراه میسازد. این رمان دربرگیرنده داستان یک خواهر و برادر از کودکی تا شصتسالگی است. نویسنده سعی کرده که در این رمان قصهگویی خود را به معنای واقعی کلمه نشان دهد. در این رمان برعکس قصههای دیگر نویسنده نه از نوستالژی و نه از مرگ خبری است و فقط رمان زندگی است.
در پشت جلد کتاب اتفاق می خوانیم:
«دوقلوها – نادر و شادی – صبح زود چهارم مرداد ۱۳۲۲ در خانهای ساحلی نزديک دريا به دنيا آمدند. بچه های سالمی بودند و به سرعت رشد کردند. کنار هم ميخوابيدند و با صدای موجهای بلند در گوشهای کوچکشان به خواب می رفتند. بزرگتر که شدند، تا دورها، تا آنجا که آب دريا سرد و زلال می شد، شنا می کردند. با پيچ و خم دريا آشنا بودند و زبان آب را می دانستند. بدن جوانشان را به دست موجهای خروشان می سپردند، چشمهايشان را زير آب باز می کردند و به هم خيره می شدند.
خسته که می شدند، روی آب دراز می کشيدند و دست هم را می گرفتند. اگر گردابی ناگهان غافلگيرشان می کرد، به هم می چسبيدند و با هم غرق می شدند. دوقلوهای عاشق. جدايشان می کردی، می مردند.» تصوير روی جلد دوقلوها را در بدو تولدشان نشان می دهد. نادر چند دقيقه ديرتر از شادی به دنيا آمده و به دلهرهی اين چند لحظه تنهايی با او مانده است. شادی دستش را روی دهانش گذاشته و در گوش او پنهانی زمزمه می کند. دلم می خواست بدانم چه می گويد. احتمالا دلداری اش می دهد: «نترس، من با تو هستم.» اين حرفی ست که بارها به نادر گفته، چه وقتی که کنارش بود و چه زمانی که از او دور بود و در خوابهايش ظاهر می شد.
نوشته شده توسط : فروشگاه کتاب ایران
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.