همه چیز همه چیز

کتاب همه چیز همه چیز

کتاب همه چیز همه چیز اولین رمان نیکولا یون نویسندۀ خوش اقبال جامائیکایی-آمریکایی از ابتدای انتشارش در سال ۲۰۱۵ با استقبال خوب خوانندگان و منتقدان مواجه شده و ۴۰ هفته در صدر لیست کتاب های پرفروش قرار گرفته است. از این رمان فیلمی هم با همین نام در سال ۲۰۱۷ ساخته شده است. کتاب همه چیز همه چیز با عنوان اصلی Everything Everything در سطح دنیا منتشر شده است.

دومین رمان یون خورشید هنوز یک ستاره است نیز همانند کتاب اول در فهرست نیویورک تایمز در صدر کتاب های پرفروش قرار گرفت و ترجمۀ فارسی آن نیز در ایران با استقبال رو به رو بوده است. رمان همه چیز همه چیز رمانی لطیف است که شما را با خود می برد و وجودتان را سرشار از بیم و امید می کند. کتاب همه چیز همه چیز توسط نازیلا محبی ترجمه گردیده و نشر نون این اثر را منتشر کرده است.

خلاصه داستان کتاب

رمان نیکولا یون در خصوص دختری به نام مادلین است که از بیماری نادری رنج می برد. بیماری کمبود ایمنی بدن، از این رو او نمی تواند خانه را ترک کند و یا با کسی یا چیزی که ضد عفونی نشده تماس برقرار کند. دنیای “ماددی” به مادر و کتاب هایش در خانه محدود شده است او در دنیای خود غوطه ور است، دنیایی که پدر و برادرش را چند سال قبل از دست داده و باعث غم او شده است. در همسایگی مادلین پسری به نام “اولی” به همراه خانواده خود زندگی می کند که مادلین هر روز آن ها را از پنجره مشاهده می نماید. اولی دچار مشکلات خانوادگی است. روزی مادلین و اولی همدیگر را ملاقات می کنند و با وجود اینکه مادر مادلین مخالف است این رابطه ادامه پیدا می کند تا…

قسمت هایی از متن کتاب همه چیز همه چیز

از پنجره رو برمی گردانم. از چه چیزی پشیمانم؟ از اینکه در اولین فرصتی که پیش آمد بیرون رفتم. از اینکه دنیا را دیدم و عاشقش شدم. از اینکه عاشق آلی شدم. حالا که می دانم همه آن چیز ها را از دست داده ام، چطور می توانم بقیۀ عمرم را با این عذاب سر کنم؟ چشم هایم را می بندم و سعی می کنم بخوابم.

اما تصویر چهرۀ قبلی مامان، آن همه عشق فداکارانه ای که در چشم هایش موج می زند، دست از سرم برنمی دارد. پس به این نتیجه می رسم که عشق چیز فوق العاده وحشتناکی است. دوست داشتن کسی به همان شدت که مامان من را دوست دارد باید شبیه جان کندن قلب آدم بیرون از سینه اش، بدون پوست، بدون استخوان و بدون هیچ محافظی باشد.

عشق چیز وحشتناکی است و از دست دادنش از آن هم بدتر است.

بالون سفید من

آن شب، خواب دیدم که خانه با من نفس می کشد. من نفسم را بیرون می دهم و دیوارها مثل بالونی که سوراخ شده، جمع می شوند و با خالی شدن هوایشان به من فشار می آورند. من هوا را تو می برم و دیوار ها بزرگ می شوند. فقط یک نفس دیگر کافی است و آخر سر زندگی ام منفجر خواهد شد…

نوشته شده در : فروشگاه کتاب ایران