ویژه

لذتی که حرفش بود

لذتی که حرفش بود ، مجموعه‌ای است از ناب‌ترین تجربه‌های به‌ظاهر پیش‌پاافتاده و هرروزه‌ی ما. این تکه‌ها و در کلیت‌شان این مقالات، عریان‌کننده‌ یکی از بارزترین کمبودهای هنر معاصر ماست: قدرت دیدن، شناختن و شکافتن ساده‌ترین اتفاقات جاری زندگی و حرف زدن راجع‌به‌ آنها. گاهی لازم است انگشت عکاس برای فشردن شاتر بلرزد، قلم در دستان نویسنده بلغزد و مخاطب جسارت کندوکاو در جزیی‌ترین رکن اثر پیش رویش را بیابد……

95,000 تومان 85,500 تومان

جزئیات کتاب

وزن 150 g
نویسنده

پیمان هوشمندزاده

ناشر

نشر چشمه

تعداد صفحات

104

قطع کتاب

رقعی

نوع جلد

شومیز

نوبت چاپ

6

معرفی کتاب لذتی که حرفش بود :

« لذتی که حرفش بود » مجموعه‌ای است از ناب‌ترین تجربه‌های به‌ظاهر پیش‌پاافتاده و هرروزه‌ی ما. مجموعه‌ای از بدیهیات ، آن‌قدر که کمتر کسی به‌شان فکر می‌کند. پیمان هوشمندزاده و منطق روایی ساده و روانش، کولاژوار قطعاتی از مشاهدات هر انسانی را از پیرامونش و خاطراتش کنار هم چیده، جوری که برای خواننده چاره‌ای جز حیرت کردن نمی‌ماند.

این تکه‌ها و در کلیت‌شان این مقالات، عریان‌کننده‌ی یکی از بارزترین کمبودهای هنر معاصر ماست؛ قدرت دیدن، شناختن و شکافتن ساده‌ترین اتفاقات جاری زندگی و حرف زدن راجع‌به‌شان. گاهی لازم است انگشت عکاس برای فشردن شاتر بلرزد، قلم در دستان نویسنده بلغزد و مخاطب جسارت کندوکاو در جزئی‌ترین رکن اثر پیش رویش را بیابد. لذتی که حرفش بود ، به قول نویسنده‌اش، «توضیح واضحات» است.

فهرست کتاب لذتی که حرفش بود :

  • طبیعی
  • فراموشی
  • سکوت
  • خیال
  • لذت
  • تن ترسه

قسمتی از داستان « سکوت » :

چرا موقع دیدن عکس ها سکوت می کنیم؟ چرا همیشه ، در لحظه دیدن عکس ها ساکت ایم؟ آیا این دو ، عکس و سکوت ، مکمل هم هستند؟ آیا ما با دیدن عکس ها آن ها را می خوانیم؟ و یا در عکس صداییهست که ما را مجبور به شنیدن و یا وادار به سکوت می کند؟

قسمتی از داستان « طبیعی » :

بالاخره راه افتادیم سمت استودیو. از ساختمانی بیرون آمدیم و وارد ساختمان بزرگ‌تری شدیم. از پله‌‌ها پایین رفتیم و افتادیم توی راهرو باریکی. همین‌طور راهرو به راهرو جلو می‌‌رفتیم. مادرم کنارم بود. یک دست لباس نو تنم کرده بود. هنوز مدرسه نمی‌‌رفتم. سی ‌‌و هفت یا هشت سال پیش، به ‌‌گمانم پنج‌ساله بودم. از دو‌تا درِ سنگین رد شدیم و به فضای وسیعی رسیدیم که دکور را چیده بودند، یک دکور رنگارنگ خوشحال. ده دوازده‌تا بازیگر که هر کدام نقش یک حیوانی را بازی می‌‌‌‌کردند آن وسط می‌‌چرخیدند و با‌هم حرف می‌‌زدند.

حالا چهل‌ودو ساله‌ام و بدون این‌که خجالت بکشم می‌پرسم ، طبیعی‌بودن یعنی چه؟ ما کی طبیعی هستیم؟ کجا طبیعی هستیم؟ چرا باید طبیعی باشیم؟ اصلن چرا طبیعی‌بودن خوب است؟ آن هم برای ما، مایی که دائم از نقشی به نقش دیگر می‌غلتیم. مگر غیر از این است که کل هنر بر پایه‌ی اتفاقات غیرطبیعی‌ست. مگر سینما غیرطبیعی نیست؟ مگر تئاتر، نقاشی، مجسمه‌سازی و حتا رقص غیرطبیعی نیست؟ پس چرا این‌قدر به طبیعی‌بودن اهمیت می‌دهیم؟

هرچه فکر می‌کنم نمی‌توانم یک تعریف کامل یا حتی ناقص از طبیعی‌بودن جور کنم. غیرطبیعی را درک می‌کنم، می‌فهمم، ولی با طبیعی‌بودن کنار نمی‌آیم یا شاید برعکس زیادی کنار می‌آیم. گاهی معنی‌اش نزدیک به کلمه‌ی معمولی می‌شود و گاهی نزدیک به واقعی یا بدیهی و جاهایی معنی خود یا خودِ خود می‌دهد. و گاهی هر چهار واژه را در خودش جمع می‌کند…..

نوشته شده در : فروشگاه کتاب ایران

نقد و بررسی‌ها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “لذتی که حرفش بود”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *