ویژه

همخونه

رمان همخونه از پرفروشترین و جذابترین رمان های فارسی است که در سال 1385 توسط مریم ریاحی نوشته شد و مورد استقبال بسیاری از علاقه مندان قرار گرفت بطوریکه تا به حال بیش از 55 بار به چاپ رسیده است. مریم ریاحی دارای مدرک کارشناسی ارشد ادبیات فارسی است و با این رمان وارد عرصه ادبیات داستانی گردید. رمان همخونه دارای موضوعی عاشقانه است.

170,000 تومان 153,000 تومان

جزئیات کتاب

وزن 550 g
نویسنده

مریم ریاحی

ناشر

پرسمان

تعداد صفحات

456

قطع کتاب

رقعی

نوع جلد

شومیز

نوبت چاپ

55

 معرفی رمان همخونه

رمان همخونه از پرفروشترین و جذابترین رمان های فارسی است که در سال ۱۳۸۵ توسط مریم ریاحی نوشته شد و مورد استقبال بسیاری از علاقه مندان قرار گرفت بطوریکه تا به حال بیش از ۵۵ بار به چاپ رسیده است.

قسمتی از رمان همخونه را با هم می خوانیم :

شام دلچسبی بود . چقدر یلدا دوست داشت یکروز بتواند با او ارتباط برقرار کند. دیگر به گذشت آن پانزده روز فکر نمی کرد و حتی دیگر به میترا هم فکر نمی کرد. هر چی بود فقط شهاب بود . شهاب. آن شب خواب به چشمان یلدا نمی آمد. آنقدر هیجانزده و امیدوار و خوشحال بود که دوست داشت تا صبح رویا بافی کند . باور نمیکرد که ساعاتی را با شهاب گذرانده است . با خود گفت یعنی الان خوابه ؟

دلش فشرد و دوباره گفت اگه خوابه معلومه که من خرم که اینجا نشسته ام و دلم رو الکی خوش کرده ام. اما دوباره تصویر شهاب جلوی چشمانش جان گرفت و با لبخند خاصی گفت تمام آسمان من پر از شهاب میشود یعنی چی؟…دوباره ضعف کرد و گفت وای خدایا. اشتباه نمی کنم. اشتباه نمی کنم.

یلدا موهایش را باز کرد. و به دورش ریخت و برس را برداشت و شانه زد. خود را در آیینه تماشا کرد. موهای بلند مواج و سیاه صورتش را مثل قابی زیبا در برگرفته بود و تاپ بنفش رنگی بتن داشت که دو بند نازکش شانه های کوچکش را در بر گرفته بودند. شلوارک کوتاه جین قشنگی پوشیده بود . خود را دقیقتر نگاه کرد. زیبا شده بود .به یا حرف شهاب افتاد که گفت خوشگلتر هم شده ای. از این یادآوری به وجد آمد و از جای برخاست و گفت بهتره برم فلاسک چای رو بیارم اینجا.

اصلا خوابم نمیاد. و با فکر اینکه شهاب خوابیده در اتاقش را باز کرد و بدون اینکه چراغی روشن کنه بطرف آشپزخانه رفت. فقط آباژور داخل سالن روشن بود که قسمتی از آشپزخانه را نور میبخشید. با احتیاط از کنار میز ناهارخوری گذشت و بسوی کابینتها رفت. دست برد تا درش را باز کند. ناگهان چراغ روشن شد و یلدا بسرعت برگشت و با دیدن شهاب جیغ خفیفی کشید …..

متن زیر روی پشت جلد کتاب رمان همخونه نوشته شده است :

عشق خودش خواهد آمد. نمی‌توان از آن فرار کرد. عشق خودش آهسته آهسته و در گوشه ای می‌آید و در گوشه ای از قلب مهربانت آرام و بی صدا مینشیند و تو متوجه اش نخواهی بود و بعد ذره ذره قلبت را پر می‌کند کم کم مثل ساقه مهر گیاه در تمام جانت می‌پیچد و ریشه می‌دواند. به طوری که بی آن نمی‌توانی تنفس کنی…

نوشته شده توسط : فروشگاه کتاب ایران

نقد و بررسی‌ها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “همخونه”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *