ویژه

عزاداران بیل

کتاب عزاداران بیل از آثار غلامحسین ساعدی می باشد که توسط انتشارات نگاه منتشر شده است. غلامحسین ساعدی در 1314 در تبریز دیده به جهان گشود. او با نام مستعار گوهر مراد بیشتر آثار نمایش خود را به چاپ سپرد.

145,000 تومان 130,500 تومان

جزئیات کتاب

وزن 300 g
نویسنده

غلامحسین ساعدی

ناشر

نگاه

تعداد صفحه

208

قطع کتاب

رقعی

نوع جلد

شومیز

نوبت چاپ

14

کتاب عزاداران بیل

کتاب عزاداران بیل از آثار غلامحسین ساعدی می باشد که توسط انتشارات نگاه منتشر شده است. غلامحسین ساعدی در ۱۳۱۴ در تبریز دیده به جهان گشود. او با نام مستعار گوهر مراد بیشتر آثار نمایش خود را به چاپ سپرد. در دانشگاه های تبریز و تهران پزشکی و روان پزشکی خواند. با درک خاصی از شخصیت های روان پریش و آشفته ذهن و کشف دردها و آسیب های روحی آنان، توانست به خوبی از این کاراکتر ها در داستانهای خود بهره گیرد. کتاب عزاداران بَیَل در ۸ داستان نگارش شده است.

دربارۀ آثار غلامحسین ساعدی

فضای داستانها و نمایشنامه هایش آکنده از درهم آمیختگی کابوس و واقعیت است که فضایی وهمناک به آثارش می دهد. اولین مجموعه داستانش در ۱۳۳۹ به نام شب نشینی با شکوه منتشر شده. در مجموعه داستان های به هم پیوسته عزاداران بیل ۱۳۴۲، توپ و ترس و لرز ۱۳۴۶، از بدویت جغرافیایی برای ترسیم فضایی شگفتی آفرین و ترسناک به خوبی بهره می جوید.

از مجموعه داستانهایش می توان از واهمه های بی نام و نشان، گور و گهواره، و از تک نگاریهای او اهل هوا و خیاو یا مشکین شهر و از آثار نمایشی اش : لال بازیها، چوب به دستهای ورزیل، آی با کلاه آی بی کلاه و دیکته و زاویه را می توان نام برد. ساعدی در ۱۳۶۴ در فرانسه در گذشت و در جوار صادق هدایت به خاک سپرده شد.

قسمتی از متن کتاب عزاداران بیل

دختر مشدی بابا سرمه کشید و آمد پشت بام نشست. بیلی ها هیچ کدام بیرون نبودند. پاپاخ روی دیوار خانۀ کدخدا نشسته و سر را روی دست هایش کذاشته و خوابیده بود. مشدی بابا، توی اتاق دراز کشیده و با ریش حنا بسته اش بازی می کرد و از سوراخ سقف شلیتۀ قرمز دخترش را نگاه می کرد. اسلام سوار گاری، وارد ده شد و رفت کنار استخر، سطل را پر کرد و گرفت جلو دهان اسب. اسب آب خورد. بز سیاه اسلام از پنجره آمد بیرون و رفت کنار گاری و یونجه های له شده را که به چرخ های گاری چسبیده بود لیس زد. شب کی رسید… همه منتظر بودند، سرها را از پنجره ها بیرون می کردند و گوش می دادند. جاده خاموش بود. دختر مشدی بابا، غمگین لب بام نشسته بود.

نوشته شده توسط : فروشگاه کتاب ایران

نقد و بررسی‌ها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “عزاداران بیل”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *