ویژه

مثل پر

داستان رمان مثل پر ، در باره آخرین دختر خانواده ساده ای به نام سودابه است که درگیر روابط احساسی با پسری آرمانگرا و مسئولیت گریز به نام سینا می شود … سودابه مادر و پدر پیری دارد و که لازم است بصورت مداوم نگرانشان باشد … به دنبال رفتارهای نامناسب سینا تغییراتی در سودابه بوجود می آید که حتی منجر به تغییر نامش از سوی خود می شود …

در ادامه توضیحات کتاب قسمت هایی از کتاب را میخوانیم …

330,000 تومان 297,000 تومان

جزئیات کتاب

وزن 680 g
نویسنده

مریم ریاحی

ناشر

پرسمان

تعداد صفحات

572

قطع کتاب

رقعی

نوع جلد

شومیز

نوبت چاپ

8

رمان مثل پر

داستان رمان مثل پر ، در باره آخرین دختر خانواده ساده ای به نام سودابه است که درگیر روابط احساسی با پسری آرمانگرا و مسئولیت گریز به نام سینا می شود … سودابه مادر و پدر پیری دارد و که لازم است بصورت مداوم نگرانشان باشد … به دنبال رفتارهای نامناسب سینا تغییراتی در سودابه بوجود می آید که حتی منجر به تغییر نامش از سوی خود می شود …

قسمت هایی از رمان مثل پر را با هم می خوانیم :

برای لحظه ­ای سرش گيج رفت، چشم­ها را باز كرد … نگاهش در پی چيزی گشت بلكه بتواند روی آن بنشيند… دفترچه سفت و محكم در دستش فشرده شد… كارتُنی پُر از كتاب را به سختی پيش كشيد… روی آن نشست… لحظه ­ای چشم­ها را بست… تمام توانش را برای باز كردن دفترچه به كار گرفت، دفترچه­ ی خاطراتش… دفترچه ی زندگيش…

دفترچه را باز كرد… اين جمله جلوی چشمانش رقصيد… « آيدا شدم، همان­طور كه سينا مي­خواست »…

اولين صفحات را ورق زد… ميهمانی خانه ­ی نازنين… سالنِ پر از نور… مبل­های استيل آبی طلايی… ميزهای گردِ تزئين شده با ميوه و گُل… ميزهای پر از شربت و شيرينی… صدای موسيقی… همهمه ­ی ميهمانان، گوشش را پُر كرد…

جمله­ های نوشته شده آهسته آهسته روی هم لغزيدند… سُر خوردند و رقص رقصان، ناپديد شدند…

نازنين با پيراهن فيروزه­ ای زيبايش پيش آمد و گفت: «اين يارو رو ديدی؟»

و با اشاره ­ای نه چندان ماهرانه، مرد جوانی را كه گوشه ­ی سالن با عده ­ای از بچه ­های دانشكده گپ مي­زد نشان داد… در نگاهِ اول، جذاب بود و خوش لباس.

و بعد… ذكاوت و گيرايی نگاهش، بيننده را دستپاچه مي­كرد…

سودابه به سرعت نگاهش را دزديد و شال روی سرش را كمی جلوتر كشيد…

نازنين با عشوه ­ای آشكارا نگاهِ دوباره­ ای به مرد جوان انداخت و لبخند زنان گفت: از بچه­ های هنره… دانشكده­ ی بغلی خودمون… باورت مي­شه؟! …

در پشت جلد رمان مثل پر می خوانیم :

نگاه سودابه به روی همان جمله ماند …

خیره به تک تک کلمه هایش …

قطرات عرق روی سر و صورتش نشستند …

بدنش گر گرفت … چشم هایش پر شدند … خالی شدند …

خطی خیس روی گونه اش راه باز کرد …

آخر خط قطره شد و روی کاغذ افتاد ….

روی جمله آیدا شدم … آیدا لغزنده شد … کش آمد ….

سودابه دست روی جوهر روان شده کشید …. آیدا ویران شد …

نوشته شده در : فروشگاه کتاب ایران

نقد و بررسی‌ها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “مثل پر”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *